آب حیات
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 15 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/237958/آب حیات
یکشنبه 31 فروردین 1404
چاپ شده
1
آبِ حَیات، یا آب زندگانی، آب زندگی، آب جاودانگی، آب جوانی، آب حیوان، آب بقا، عینالحیوٰة، نهرالحیوٰة، چشمهای مفروض در ظلمات (ه م) كه هركس از آن بنوشد یا سر و تن در آن بشوید، جوانی از سر گیرد، روزگار شادمان بگذراند و جاودانه زِید یا عمری بس دراز یابد. در غرب آن را چشمۀ جوانی میگویند. اندیشۀ وجود چشمۀ جوانی، بهویژه در قرون وسطى در سراسر اروپا رواج گسترده داشت و با كشف «دنیای نو» تبلور بیشتری یافت چنانكه چون در سال 1513م بونس دو لئون (1460-1521م) ایالت فلوریدا را كشف كرد، به دنبال شنیدن گفتوگوهایی دربارۀ چشمههای بهداشتی این ایالت، به جستوجوی چشمۀ جوانی در آنجا برخاست (هیستینگز، 6 / 115).فكر نوشیدن از آب حیات یا بهرهور شدن از هر دارو یا وسیلۀ جاودانساز، فكری است با پیشینهای به درازی عمر آدمی در این كرۀ خاكی، زیرا برای مردم آنچه هرگز چارهای نداشته است و ندارد، مرگ است. این اندیشه در فرهنگ بسیاری از ملتها حضور دارد و آن را قهرمانانی است كه در تحولات فرهنگ و دادوستدهای فرهنگی میان ملتها مبادله شدهاند و گاه سایههایی از آنها بر روی هم افتاده و آمیزههایی پدید آورده است. از میان متون دینی سامی، عهد جدید به صراحت از آن یاد كرده، چه در كتاب مكاشفۀ یوحنا گفته شده است: نهری از آب حیات به من نشان داد كه درخشنده بود مانند بلور؛ و از تخت خدا و بره جاری میشود (1:22).در میان قهرمانان جاودانی جوی، كهنتر از همه گیلگمش پهلوان حماسی بابلی و دارای منظومهای به همین عنوان است كه داستان وی در غرب آسیا گسترده بود. او بر شهر اِرِك (یا اوروك) فرمان میراند و وجودی دوسوم خدایی داشت با هیكلی درشت و اندامی فریبنده. دوستی به نام انكیدو داشت كه از مرگ او سخت اندوهگین شد و به نزد نیای خویش اوت نپیشتیم كه در طوفان بابل زندگی جاودانه یافته بود، رفت تا راز زندگی جاودان را از وی بپرسد. جدش به او گفت كه مرگ، سرنوشت چارهناپذیر آدمی است. با اینهمه، نشان گیاهی را به وی داد كه در ته دریاست و خوردن آن جوانی میبخشد. گیلگمش در بازگشت آن گیاه را به دست آورد، اما وقتی در راه بر سر چاه آب سردی درنگ كرد كه خود را در آن شستوشو دهد، ماری دریایی آن گیاه را دزدید و گیلگمش تهیدست و دلشكسته بازگشت.از این پس آب حیات وارد زندگی قهرمانان میشود. یكی از آنان كه از آن برخوردار شد، آشیل (اَخیلُس)، پسر پلیوس و تِتیس، از پهلوانان ایلیاد و از قهرمانان برجستۀ جنگ تروا بود. مادرش تتیس كه دلهرۀ مرگ وی را داشت، او را در رود استوكس (رودی در عالم زیرین، هادِس) فرو برد تا رویین تنش گرداند، ولی آب به آن پاشنه كه در دست مادر بود، نرسید و شاهزادۀ تروایی، پاریس، بعدها از همین نقطۀ ضعف آشیل آگاه شد و تیری بر پاشنهاش رها كرد و نابودش گردانید.اسفندیار، قهرمان رویین تن داستانهای ملی ایران، زندگی مشابهی با آشیل دارد. او رویین تن وارد شاهنامه شده است و فردوسی یادآوری نكرده كه رویینتنی را از كجا به دست آورده است (3 / 1346).در روایات و داستانهای اسلامی نیز نام سه تن آمده است كه در پی آب حیات رفتهاند. دو تن از ایشان از آن آشامیده و زندگی جاودان یافتهاند و یكی ناكام بازگشته است: الیاس، خضر و اسكندر ذوالقرنین (ه م م). نام الیاس، یكی از پیامبران بنیاسرائیل، دوبار در قرآن مجید آمده است (انعام / 6 / 85؛ صافات / 37 / 123). در سورۀ اخیر گزارش رسالت او در 8 آیۀ كوتاه (123-130) به صورتی فشرده آمده، ولی اشارتی به نوشیدن او از آب حیات نشده است، اما از خضر در قرآن مجید نامی برده نشده است. باری، بر پایۀ داستانها «خداوند خضر را بر دریاها برگماشته است كه هر كسی كه به دریا غرقه شود كه اجل وی هنوز سپری نشده باشد،خضر مرو را بگیرد و كشتی كه به دریا راه گم كند، راه بدو نماید. و الیاس را خدای موكل كرده است بر خشكی كه هركس كه اندر خشكی راه گم كند، الیاس ورا به راه باز برد. و اگر كسی به بیابان اندر بمیرد. الیاس بر او نماز كند و به گور كندش، چون كسی نبود كه گورش كند. و هر دو بدین جهان اندر نمیرند تا روز بازپسین؛ و هر سالی چون وقت موسم بود به حج آیند و حج بكنند و خانه را طواف كنند و هیچ خلق ایشان را نشناسد و ایشان نیز خویشتن به هیچ خلق ننمایند مگر آنكس را كه خود خواهند كه خویشتن بدو نمایند. و ایشان، هر دو، شب و روز بر امتان محمد(ص) همی دعا كنند» (ترجمۀ تفسیر طبری، 4 / 948- 949). برخی دیگر عكس این را دربارۀ این دو گفتهاند: «خضر و الیاس تا روز قیامت نمیرند كه هر دو آب زندگانی خوردهاند. و خضر همه روز در بیابانها گردد و الیاس در میان دریاها گردد تا كسی كه راه را غلط كرده بود، به راه باز آرند، و شب به سد ذوالقرنین روند و تا روز آنجا عبادت كنند خدای تعالی را، و تا قیامت شغل ایشان است» (نیشابوری، قصص الانبیاء، 338). از اسكندر نیز در قرآن كریم یادی نشده است. آنچه هست، گزارشی است از گردش «ذوالقرنین» از مغرب تا مشرق خورشید (كهف / 18 / 83- 99). برخی از مفسران وی را با «اسكندر» یكی كردهاند. داستان رفتن او به جستوجوی آب حیات، از میان مآخذ موجود، گویا نخستینبار در تاریخ الرسل و الملوك محمد بن جریر طبری (224-310ق / 839-922م) آمده است. نویسنده پس از شرح گردش و جهانگشاییهای وی در سراسر گیتی (ایران، هند، چین و تبت، كه «همه جای زمین رام او شد») میگوید: آنگاه از آن سوی قطب شمال وارد ظلمات گشت چنانكه خورشید در جنوب ]او[ بود، و همراه 400 تن به جستوجوی چشمۀ جاودانگی (عین الخُلد) برآمد. هجده روز در آنجا بگشت و سپس به عراق بازآمد (1 / 577- 578). در این گزارش، نامی از خضر نیست.گزارش مفصلتر را در میان مآخذ فارسی موجود، ظاهراً نخستینبار حكیم ابوالقاسم فردوسی (ح 329 ـ ح 416ق / 941-1025م) داده است كه مانند مآخذ بعدی، خضر را در كنار اسكندر دارد. میگوید: پس از لشكر راندن اسكندر به مغرب، وی آوازۀ «آب حیوان» را شنید كه در ژرفای تاریكیهاست؛ و برآن شد كه بدان ره پوید و بهره برگیرد. پس ده هزار بارگی همراه با توشه مورد نیاز برگرفت و با دو «مُهره» كه چون در شب تیره آب بیند، چون آفتاب بتابد، یكی را خود برداشت و دیگری را به خضر داد كه راهنمای او بود. آن دو روانه شدند، ولی بر سرِ دوراهی، اسكندر خضر را گم كرد. خضر به درون تاریكی فرو رفت و آب حیات را یافت و سر و تن با آن بشست و «بخورد و بیاسود و برگشت زود» و «سكندر سوی روشنایی رسید» (فردوسی، 4 / 1655-1657).آنچه سرچشمۀ پدید آمدن اندیشۀ آب حیات در فرهنگ اسلامی میپندارند، آیاتی از سورۀ كهف (18) است: یاد آر آنگاه كه موسى به شاگرد خود گفت من پیوسته راه میروم تا به برخوردگاه دو دریا برسیم یا همچنان راه را تا زمانی دراز دنبال كنم. چون به برخوردگاه آن دو رسیدند، ماهی خود را فراموش كردند و آن ماهی راه دریا گرفت و در آب شد. چون بازگشتند، به شاگرد خود گفت: چاشت ما را بیاور كه از این سفر بسیار رنج دیدیم. گفت: آیا دیدی كه به آن تختهسنگ پناه بردیم؟ من آنجا ماهی را فراموش كردم، و جز شیطان كسی آن را از یادم نبرد، و ماهی به گونهای شگفت راه دریا در پیش گرفت. موسى گفت: آنجا همان است كه میجستیم. پس آن دو پیجویان بر آثار پای خود بازگشتند. پس بندهای از بندگان ما را یافتند كه او را رحمتی از خویش بخشیدیم و دانشی آموختیم. موسی به او گفت: آیا میتوانم پیرو تو باشم كه بیاموزی مرا از آنچه آموختهاند تو را صواب و راست؟ (آیههای 60-66).مفسران و محدثان در پیرامون این آیات، روایات و داستانهای بسیاری آوردهاند. بیشتر احادیث شیعه در این زمینه، كه با احادیث اهل تسنن همانند است، در آثار علامه مجلسی آمده است. داستان به نقل از تفاسیر و مآخذ امامی چنین روایت میشود كه چون پیامبر قرشیان را از داستان اصحاب كهف آگاه ساخت ]سورۀ كهف مكی است[، گفتند ما را آگاهساز از دانشمندی كه موسى به نزد وی شد و فرمان یافت از او پیروی كند. فرمود: آن داستان چنان بود كه چون تورات بر موسى فرود آمد و خدا با موسى سخن گفت، او با خود اندیشید كه بر روی زمین كسی از من داناتر نیست. خدا به جبریل وحی فرمود كه موسى را دریاب كه نابود شده است. به او بگوی كه در برخوردگاه دو دریا در نزدیكی تختهسنگ، مردی داناتر از توست؛ به نزد او شو و از وی دانش بیاموز.موسى پیش خود خوار شد و دانست كه خطا كرده است و هراس بر او چیره شد. پس به جانشین خود یوشع بن نون گفت خدا مرا فرموده است كه در برخوردگاه دو دریا مردی را دیدار كنم و از وی چیز بیاموزم. یوشع ماهی بریانكردۀ نمكسود برگرفت و روانه شدند. در آنجا مردی را دیدند، بر پشت خفته. جانشین موسى ماهی را بیرون آورد و آن را در آب شست و بر تختهسنگ نهاد؛ و آن، آب زندگی بود. از آنرو ماهی زنده گشت و روانۀ دریا شد. آن دو چندان برفتند كه خسته شدند. موسى گفت خوراك ما را بیاور كه از این سفر سخت خسته شدیم. یوشع در آن هنگام ماهی را به یاد آورد و گفت آن را بر آن سنگ بنهادم و فراموش كردم. موسى گفت آن مرد كه در كنار تختهسنگ خفته بود، همان است كه میجوییم. آن دو، راهِ رفته را بازگشتند و مرد را در آنجا در حال نماز یافتند. موسی نشست تا او نماز را به پایان برد. پس او را سلام داد و گفت: آمدهام تا بیاموزی مرا از آنچه آموختهاند تو را صواب و راست. مرد گفت: من به كاری مأمورم كه تو تاب دیدن آن نداری و تو به كاری مأموری كه من تاب آن ندارم. موسى گفت مرا به یاری خدا فرمانبردار خواهی یافت. موسى او را همراهی كرد و آن دو بسی سخنها با همدیگر گفتند و ظهور پیامبر اسلام را یاد كردند و آن مرد موسى را از مصیبتهای خاندان پیامبر آگاه ساخت و هر دو سخت بگریستند. و یاد فضایل آل محمد(ص) كردند چندانكه موسى گفت: كاش من از آل محمد میبودم. و آن مرد خضر بود ــ داستان تا پایان ادامه مییابد (مجلسی، 13 / 278-317).اما باید دید از خود قرآن در این زمینه چه برمیآید. قرآن كریم در اینجا نیز داستان را به صورتی فشرده مطرح كرده است: در این آیات سخنی از آب حیات، ظلمات، خضر و یا اشاره به اشتیاقی برای نوشیدن آب جاودانساز نیست. موسی میگوید: «آنجا همان است كه در جستوجوی آن بودیم»، ولی چون دوباره به برخوردگاه دو دریا (جای زنده شدن ماهی) میرسد، شوقی برای نوشیدن از آب مفروض نشان نمیدهد، بلكه از یافتن آن مرد (عَبْداً مِنْ عبِادِنا) شاد میشود و میكوشد از وی رخصت همراهی بگیرد تا از چشمۀ دانش او بهرهمند گردد.آریانا فهرست درخور توجهی از محدثان بزرگ اسلامی ارائه میدهد كه داستان آب حیات را به صورتی كه نزد عامۀ مردم معروف است نمیپذیرند (1 / 58). علامه طباطبایی میگوید: گفتهاند این داستان، افسانهای خیالی است و بدین منظور تصویر شده است كه بگوید كمال معرفت، انسان را به سرچشمۀ آب حیات میرساند و از آن به انسان مینوشاند، و آن همان زندگی جاویدی است كه پس از آن مرگ نیست و خوشبختی سرمدی است كه برتر از آن هیچ خوشبختی نیست، ولی این سخن بیدلیل است و ظاهر كتاب عزیز آن را رد میكند. در داستانی كه قرآن میآورد، خبری از چنین چشمهای نیست. آنچه هست، گفتارهای برخی از مفسران و داستانسرایان تاریخنگار است كه نه اصلی قرآنی دارد كه این گفتارها بدان مستند باشد و نه چنین چشمهای در نقطهای از نقاط زمین مشاهده شده است ... و باید دانست كه آیات صراحتی در زنده شدن ماهی پس از مرگ ندارد (طباطبائی، 13 / 338، 340).
آریانا؛ آلوسی، محمود، روحالمعانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 15 / 310-342، 16 / 2-44، 23 / 138-142؛ ابوالفتوح رازی، تفسیر، قم، كتابخانۀ آیتالله مرعشی، 1404ق، 3 / 433- 438؛ ابوالفداء اسماعیل، قصص الانبیاء، به كوشش عبدالقادر احمد عطا، بیروت، المكتبةالاسلامیة، 1401ق، 2 / 131-141؛ اسكندرنامه، روایت فارسی كالیستنس دروغین، به كوشش ایرج افشار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1343ش، جم ؛ پورداود، ابراهیم، فرهنگ ایران باستان، دانشگاه تهران، 1356ش، صص 170-172؛ ترجمۀ تفسیر طبری، تهران، توس، 1356ش، 4 / 946-956؛ تفسیر نمونه، جمعی از نویسندگان، زیر نظر ناصر مكارم شیرازی، تهران، دارالكتب الاسلامیة، ج 2، 1363ش، صص 478-484؛ تهانوی، محمداعلی بن علی، كشاف اصطلاحات الفنون، به كوشش آلویس اشپرنگر، كلكته، آشیاتیك سوسیئتی آف بنگال، 1862م، 2 / 1550؛ جزایری، نعمتالله، النورالمبین فی قصص الانبیاء و المرسلین، نجف، منشورات الرضی، 1385ق، صص 328-340؛ دایرةالمعارف الاسلامیة، 2 / 604-608، 8 / 347-356؛ دایرةالمعارف فارسی، ذیل اسفندیار؛ سجادی، جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، تهران، طهوری، 1362ش، ص 1؛ طباطبائی، محمدحسین، المیزان، بیروت، مؤسسةالاعلمی للمطبوعات، 1392ق، 13 / 336- 398، 17 / 159-161؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمعالبیان، بیروت، مكتبة الحیاة، مجلد چهارم، 15 و 16 / 177-213، 23 و 24 / 80-82؛ طبری، محمدبن جریر، تاریخ، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالسویدان، 1967م؛ همو، تفسیر، بیروت، دارالمعرفة، 1400ق، 15 / 175- 188، 16 / 2-234، 23 / 58-61؛ طوسی، محمدبن حسن، التبیان، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 7 / 63-95؛ عهد جدید، كتاب مكاشفۀیوحناء، 22: 1؛ فخررازی، محمدبن عمر، التفسیر الكبیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 15 / 160-161، 21 / 142-172؛ فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، علمی، 1335ش؛ قاموس كتاب مقدس، تهران، طهوری، 1349ش؛ كاشانی، ملافتحالله، منهج الصادقین، به كوشش علیاكبر غفاری، تهران، اسلامیه، 5 / 365-386؛ گریمال، پیر، فرهنگ اساطیر یونان و روم، ترجمۀ احمد بهمنش، تهران، امیركبیر، 1356ش، 1 / 8-18؛ لغتنامه دهخدا، ذیل آب حیوان، الیاس؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسةالوفا، 1403ق، 13 / 278-317؛ مسكوب، شاهرخ، مقدمهای بر رستم و اسفندیار، تهران، شركت سهامی كتابهای جیبی، 1356ش، جم ؛ میبدی ابوالفضل، كشفالاسرار، تهران، امیركبیر، 1361ق، 5 / 709-759، 8 / 294-297؛ مینوی، مجتبى، پانزده گفتار، دانشگاه تهران، 1346ش، ص 17؛ نیشابوری، ابراهیم بن منصور، قصص الانبیاء، به كوشش حبیب یغمایی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1340ش، صص 321-333، 338-342؛ نیشابوری، ابوبكر عتیق، قصص قرآن مجید، دانشگاه تهران، 1347ش، صص 220-224؛ نیشابوری، احمدبن محمد، قصص الانبیاء، بیروت، دارالكتب العلمیة، 1401ق، صص 218-231، 367؛ هیستینگز، 6 / 116؛ نیز: تفاسیر قرآن مجید، ذیل آیات یاد شدۀ سورههای كهف و صافات.
بخش ادبیات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید